روشاروشا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

برای دخترم روشا

دوچرخه و ...

فرمانروای قلبم روشا جان! مامانی چند روزی هست که بدون کمک ما میتونی دوچرخه بازی میکنی وواسه خودت ویراژ میدی دور میزنی دنده عقب میری کلی تفریح میکنی ویکی از سرگرمیای الانت شده دوچرخه !شبها با دوچرخه توی اتاق خواب میری و میگی بذار پارکش کنم بعد میری توی تخت صبح هم وقتی بیدار میشی سوارش میشی و میای توی سالن! وقتی نی نی بودی و تازه یاد گرفته بودی سینه خیز بری اول عقب عقبکی  میرفتی الان که توی دوچرخه مستقل شدی اول یاد گرفتی عقب بری بعد جلو الانم که یه درایور شدی! میگی ببین من دنده عبق (عقب) میرم ببین چه سرعت میرم خلاصه از اونجایی که عاشق رانندگی هستی خیلی بهت ...
28 مهر 1390

باغ بهادران

یه دونه ی مامانی روشا جان!   مامانی ما دوباره با عمو مجید اینا آخر هفته رفتیم باغ بهادران! باغ بهادران یکی از شهرستانهای اصفهان هستش که رودخانه ی زاینده رود ازش رد میشه به خاطر همین خیلی سرسبز ه ویلای ما هم یک طرفش آب و یک طرفش درخت و جنگل خیلی جای با صفا و قشنگی بود و خیلی هم سرد   بازم به معرفت پسر خاله مامانی که اینقدر هوامونو داره مادر جون اینا نمیخواستن بیان ولی انقدر سماجت کرد که اونا هم راهی شدن عزیز اینا خاله های مامانی با بچه هاشون هم بودن ولی خاله سایه اینا نبودن چون پویان سرما خورده بود نتوستن بیان جاشون خیلی خالی بود شب که رسیدیم اولین کار مامانی ...
23 مهر 1390

تشکر از مامان سامان

مهربونم روشا جان! مامانی تو این دوره زمونه که همه چی بر پایه و اساس پول شده !هستند آدمهایی که بدون چشم داشتی مهربونیا شون رو در اختیار بقیه میگذارن !اونم تو دنیای مجازی یکی از اون مهربونها مامان سامان عزیز مدیر وبلاگ پسر بد هستش! روزی که من پست تولد خودم رو گذاشتم مامان سامان عزیز برام یه هدیه داشت اونم طراحی یه قالب مخصوص خودت بود من خیلی خوشحال شدم حتی خاله زحمت کشید توی وب سامان چندتا  مدل قالب برام گذاشت ببینم که یکیشون رو انتخاب کنم ولی نشد و افتاد توی مراسم دایی علی !!! تا اینکه چند روز پیش دوباره مامان سامان اومد پیشم (تو دنیای مجازی) و گفت من بهت یه قول دادم میخوام بهش عمل کنم و یه وب به سلیقه ی خودم ...
19 مهر 1390

خال

جیگر گوشه ی من روشا جان! مامانی !امروز ظهر که پیش هم خوابیده بودیم طبق معمول کلی شیطنت کردی و سخنرانی و بازی! مامان هم خوابش میومد اساسی!یکم دل به دلت میدادم دوباره میگفتم بخوابیم !خواب برای سلامتی خوبه و... مامان کلی زحمت میکشه تا شما خوابت ببره !!!هر چی حرف میزدی من چشمامو بسته بودم و میگفتم من خوابم میاد یه دفعه دستت رو گذاشتی روی خال کنار لبم گفتی : تاشکی برای منم خال میخریدی منم پخی زدم زیر خنده مگه خندم قطع میشد شما هم که فهمیدی موفق شدی تا بازم بگی و بخندی مرتب میگفتی من خال ندارم تاشکی برام خال میخریدی و میخندیدی!   این سری که خاله تینا و عمو مهدی اومدن اصفهان گفتی خاله تینا ای...
18 مهر 1390

روز کودک

کودک قشنگم روشا جان! دختر قشنگم امروز روز جهانیه کودک  هستش روز قشنگت مبارک مبارک باشه برای تمام بچه های دنیا مخصوصا" بچه های ایرانی و مخصوصا" نی نی وبلاگیا به امید اینکه حسابی از این دوران زیبا لذت ببرید که میدونم میبرید  وما پدر مادرها تمام تلاشمون رو میکنیم که شما گلهای زندگیمون خوشبخت و شاد باشید و به امید اینکه خدا به هرکسی که نی نی دلش میخواد نی نی بده و هیچکسی رو از این نعمت محروم نکنه   شکرانه ی زندگیم کودکی کن که من با تمام کودکیات کودک میشوم ...
16 مهر 1390

طلا و...

تمام نا تمام من روشا جان! نازگلکم شما خیلی به طلا جواهر علاقه داری که اونم به خاطر جنسیتت هستش ولی مامانتم عاشق طلاست . هرروز انگشترای مامانیو دستت میکنی گردنبندم ازم میگیری و میگی بنداز گردن من بعد سرتو بالا میگیری ابروهاتم میندازی بالا و با کلی فیس و افاده راه میری نمیدونی چقدر خوشگل میشی!   پدر برای روز دختر گفت برات طلا بخریم منم گفتم النگو هاشو پهن تر کنیم داخل طلا فروشی النگو دستت کردم ببینم توی دستت چه شکلیه که دیگه درش نیوردی گفتی دوستش دارم ولی من النگو قبلیاتو بیشتر دوست داشتم به هر حال مبارکت باشه سلیقه ی خودت شد! حالا از دیروز تا حالا گیر دادی که برای اون یکی دستتم النگو میخوای میای م...
12 مهر 1390

من دیگه بچه نمیشم...

ستاره ی آسمونم روشا جان! مامانیه من تازگیا یاد گرفتی آهنگ میخونی!و از اونجایی که پدر خیلی به ترانه های داریوش علاقه داره ما بیشتر وقتها توی ماشین داریوش گوش میدیم و پدر هم آهنگهارو زمزمه میکنه شما هم یکی از آهنگهارو یاد گرفتی و به پدر هم میگی نخون تا من بخونم! به تو میگم عاشقی ثمر نداره واسه تو جز غم و دردسر نداره من دیگه بچه نمیشم آه دیگه بازیچه نمیشم ... شما هم تا اینجاشو یاد گرفتی وقتی میخوای بگی آه حسابی میکشیش وخلاصه خیلی حرفه ای میخونی توی خونه هر موقع یادتت بیفته برای خودتت میخونی منم که میدونی چقدر عاشقتم کلی با صدات حال میکنم... من قبلا" وقتی از چیزی ناراحت بودم داریوش گوش میدادم ولی از و...
10 مهر 1390

روحیات قشنگ

دلبر کوچولوی من روشا جان! مامانیه قشنگم میخوام از عادتهای قشنگت برات بنویسم !یادته برات گفتم خیلی علاقمند  به دمپایی و کفش بودی !و الانم هستی از روزی که کفش پوشیدی خودت دوست داشتی کفشاتو پات کنی و خیلی زود تو این کار مستقل شدی و تا الان هیچ موقع تا به تا کفشاتو پا نکردی! یه مدته که دستت به در کمد میرسه !و در کمدی که کیف وکفش مامانی هست رو باز میکنی یه کیف میندازی رو دوشت یه کفشم میپوشی یه روسری هم از روی گیره میکشی پایین سرت میکنی ودور خونه تق تق راه میری کلی قیافه میگیری که مثلا" الان چه خانومی شدی وقتی این کاراتو میبینم یاد بچگی خودم میفتم  وتمام کودکیم جلوی چشمم میاد......
6 مهر 1390
1